جنگ غزه را نمیتوان صرفاً یک منازعه محلی میان اسرائیل و مقاومت فلسطین دانست؛ این جنگ به نقطه عطفی در تحولات نظام بینالملل بدل شد.
در حالیکه آمریکا درگیر فرسایش قدرت و کاهش نفوذ جهانی است، چین، روسیه، ایران و متحدانشان با ظرافتی حسابشده در حال بازتعریف توازن قدرت جهانیاند. از آسیای شرقی تا آمریکای لاتین، نشانههای افول هژمونی غرب و شکلگیری نظمی جدید آشکارا دیده میشود؛ نظمی که در آن دیگر تصمیمات واشینگتن تعیینکننده سرنوشت جهان نخواهد بود.
چین، بهعنوان موتور اصلی این تحول، از سالها پیش روند آرایش نظامی و اقتصادی خود را علیه آمریکا آغاز کرد. از ماجرای شکست توافق دونالد ترامپ، رئیس جمهوری امریکا و کیم جون اون در کره شمالی تا افزایش تعرفههای تجاری میان پکن و واشینگتن، همهچیز از آغاز رقابتی ژرف و ساختاری حکایت داشت.
چین با آگاهی از وابستگی جهان به اقتصاد خود، بهجای درگیری مستقیم نظامی، مسیر فرسایش اقتصادی آمریکا را در پیش گرفت. پروژه «یک کمربند، یک جاده» تجسم همین راهبرد است؛ طرحی که با اتصال شرق آسیا به اروپا و آفریقا، بهتدریج محور اقتصاد جهانی را از اقیانوس اطلس به اوراسیا منتقل میکند.
در مقابل، آمریکا با بازگشت به پایگاه بگرام و تقویت ناامنی در مسیر این طرح، در تلاش است تا این زنجیره را قطع کند، هرچند نشانهها حاکی از شکست تدریجی این سیاست است.
در جبهه دیگر، روسیه، چین، ایران و کره شمالی در جنگ اوکراین عملاً در یک سنگر قرار گرفتند. اجلاس اخیر سازمان شانگهای، جایی که شی جین پینگ، ولادیمیر پوتین و کیم جون اون در صف اول ایستادند، تصویری گویا از این اتحاد نوظهور ارائه داد. این صفبندی نهتنها نظامی بلکه ایدئولوژیک است؛ تقابل میان جهان چندقطبی با نظام تکقطبی غرب.
در این میان، آمریکا که زمانی مدعی رهبری جهان آزاد بود، اکنون حتی در حفظ متحدان سنتی خود نیز ناتوان شده است. تحولات قاره آمریکا نیز از این قاعده مستثنا نیست.
حضور ایران در آمریکای لاتین و ارسال قایقهای تندرو و پهپاد به ونزوئلا، نشانه گسترش عمق استراتژیک تهران فراتر از خاورمیانه است.
واشینگتن که سالها با دکترین مونرو منطقه را «حیاط خلوت» خود میدانست، اکنون ناچار است با اعزام ناوگان دریایی در اطراف ونزوئلا و گویان، از بروز تهدیدات تازه جلوگیری کند. با این حال، این اقدامات بیشتر از سر نگرانی است تا قدرت؛ چراکه نظم پیشین در حال فروپاشی است.
در خاورمیانه نیز توازن قدرت به شکلی بیسابقه تغییر یافته است. ایران، نهتنها یکی از تأمینکنندگان اصلی نفت چین و شرکای آسیایی است، بلکه محور مقاومت تحت حمایت معنوی آن، قدرت تصمیمگیری را از واشینگتن و متحدانش گرفته است. دو سال درگیری میان محور مقاومت و محور آمریکا، و بهویژه جنگ دوازده روزه مستقیم میان ایران و اسرائیل، نشان داد که دوران مصونیت رژیم صهیونیستی به پایان رسیده است. واشینگتن دیگر به تضمین امنیت متحدانش در منطقه قادر نیست همانگونه که در اوکراین و تایوان نیز نتوانست مانع پیشروی رقبایش شود.
در کنار همه این تحولات، تصمیم کشورهای عضو پیمان شانگهای برای گسترش تبادلات با «یوان» بهجای دلار، یکی از مهمترین ضربات راهبردی به ساختار مالی آمریکامحور جهان است. کاهش نقش دلار، به معنای فروپاشی تدریجی سلطه نهادهایی چون صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی خواهد بود؛ نهادهایی که دههها ابزار فشار اقتصادی غرب بر کشورهای مستقل بودند. جهان در حال عبور از دوران وابستگی به دلار و حرکت بهسوی اقتصاد چندارزی است.
در مجموع میتوان گفت پس از جنگ غزه، روند افول آمریکا دیگر پنهانپذیر نیست. از شرق آسیا تا خاورمیانه و آمریکای لاتین، نیروهای نوظهور در حال ساخت نظمیاند که در آن قدرت نه از انحصار که از توازن زاده میشود. ایران، چین، روسیه و سایر قدرتهای مستقل، ستونهای این نظم نو خواهند بود. نظمی که بر پایه استقلال، همکاری و عزت ملتها شکل میگیرد — نه سلطه و تحمیل.
پایان/













نظر شما